• برادری به تعداد نیست,به وفاداریست
    یوسف یازده برادر داشت اما حسین فقط
    عباس

  • روایت دوانی از برآورده شدن حاجات زائران حرم حضرت عباس

     

    وی در مورد لقب «باب الحوائج» که بر حضرت عباس نهاده شده است گفت:‌ کسی که در راه خدا تمام سختی‌ها را متحمل شود و جز رضای خدا و اطاعت مولای خود به چیز دیگری نیاندیشد چنین کسی در پیشگاه الهی به مقام رفیعی نایل می‌شود که او واسط فیض خدا می‌گردد و اگر کسانی متوسل به او شوند به خاطر آبرویی که در نزد خدا دارد خداوند به حرمت او این توسلات را جامه عمل می پوشاند.

     

    این مدرس تاریخ اسلام افزود: من خود از پدر بزرگوارم که در عتبات عالیات تحصیل کرده بود شنیدم که ایشان شاهد بودند بسیاری از افراد حتی اعراب بادیه نشین به حرم حضرت عباس می‌آمدند و با ایمان و یقین کامل به باب الحوائج بودن حضرت عباس متوسل شده و فی المجلس حاجاتشان روا شده و شاداب و سپاسگزار از درگاه الهی حرم حضرت ابوالفضل را ترک می‌کردند و این نشانه اوج رفعت و مقامی است که حضرت عباس در پیشگاه الهی دارد.

    دکتر رجبی دوانی تأکید کرد: البته تمام 14 ائمه معصوم(ع) «باب‌الحوائج» هستند چون مقام این بزرگواران در پیشگاه خدا رفیع است و خداوند به پاس جایگاه آنها حوائج مردم را روا می‌دارد اما حضرت عباس چون در عداد ائمه معصوم نیست توانسته تالی تلو آنها باشد یعنی برسد به جایگاهی که خاص ائمه معصوم است لذا چون به ظاهر معصوم نیست اما به آن مقام رفیع نائل آمده و از این جهت عنوان خاص باب‌الحوائج را از سوی شیعه به خود اختصاص داده که این لقب بعد از حماسه عظیم ایشان در کربلا به واسطه سربلندی در آزمون ولایتمداری بر ایشان نهاده شد.

     

  • رمز وارد نشدن حضرت عباس در میدان جنگ/ عباس بزرگترین نماد ولایتمداری

    وی تأکید کرد: عظمت حضرت عباس از اینجا تا حدی شناخته می‌شود که ایشان شجاعت حضرت امیر را به ارث برده بود و آن حضرت به فرمان امام حسین دست به شمشیر نبرد- مگر جز یک مورد که زهیر و حر در محاصره قرار گرفته بودند- و فرمان مطاع مقام ولایت را اجرا کرد. امام حسین از ایشان خواسته بودند که پرچم را در دست داشته باشد که اهل حرم وقتی نگاهشان به پرچم در دستان عباس می‌افتد قوت قلب پیدا ‌کنند و بدانند این سپاه هنوز وجود دارد.

    این استاد تاریخ اسلام تصریح کرد: حضرت عباس بر میل طبیعی خود که جنگ با دشمنان ولایت است پای می‌گذارد و فرمان ولایت را اطاعت می‌کند و وارد عرصه جنگ نمی‌شود و شاهد شهادت عزیزان، برادران و اصحاب امام حسین می‌شود و زمانی هم که همه یاران امام به شهادت می رسیدند و تنها حضرت عباس باقی ماند به نزد امام حسین رفته تا اذن میدان بگیرد اما با این جمله امام مواجه می‌شود که "شما اگر بتوانید برای طفلان تشنه آب بیاورید".

    وی افزود: حضرت عباس باز اطاعت امر مولای خود می‌کند و مأموریت آوردن آب را انجام می‌دهد و وقتی در این امر ناکام می‌ماند دشمن حضرت را محاصره کرده و دستان مبارکش را قطع و مشک آب را هدف قرار می‌دهد. او که دیگر روی آمدن به سمت امام را ندارد در همان جا در نبرد نابرابر به شهادت می‌رسد و اینجاست که امام حسین با شهادت ایشان احساس تنهایی می‌کند و می ‌فرماید "الان انکسر ظهری و قلت حیلتی" معنای این سخن این نیست که آن حضرت اگر باقی مانده بود امام حسین بر دشمنان غلبه می‌یافت، خیر؛ اما به سبب پشتوانه محکمی که برای امام بود این جمله را بیان فرمود.

    دوانی تأکید کرد: درست است که پرچم در دستان قوی‌ترین فرد که نماد اقتدار سپاه است قرار می‌گیرد اما زمانی که لازم است و دشمن در حال غلبه است معنا ندارد این نماد اقتدار ثابت بماند و هیچ جنگی نکند. کما اینکه نقش حضرت عباس برای امام حسین همچون حضرت امیر برای پیامبر(ص) بود. حضرت علی در جنگ‌ها تنها نایستاد که پرچم را نگه دارد بلکه در سخت‌ترین عرصه‌های میدان نبرد وارد شد به خصوص در احد که همه گریخته بودند، آن حضرت جانانه از پیامبر دفاع کرد.

    وی افزود: اما اینجا چرا حضرت عباس به مانند حضرت علی وارد عرصه نمی‌شود. رمز و راز این مسأله در این نهفته است که حضرت عباس دارد به عنوان بزرگترین نماد ولایتمداری به جامعه شیعه معرفی می‌شود که ولایتمدار کسی است که تنها مطیع امر مولای خود باشد و خواسته‌ها و توانمندی‌‌های خود حتی برای خدمت به اسلام را جز به دستور مقام ولایت به کار نگیرد.

    این مدرس تاریخ اسلام تصریح کرد: ولایتمدار کسی است که اگر مقام ولایت دستور داد وارد جنگ نشو و فقط پرچم در دست بگیر و اگر بگوید تنها وارد عرصه جنگ شو باید مطیع باشد. و اگر به او که در اوج شجاعت است بگوید که لازم نیست بجنگی و فقط آب بیاورد باید اطاعت کند. احساس من این است که با اینکه وجود حضرت عباس می‌تواند برای مدتی خطر را از وجود امام حسین دفع کند و تعدادی از دشمنان را به هلاکت برساند اما این امر برای امتحان ولایتمداری از ارزش کمتری برخودار است. اصل این است که اسوه ولایتمداری باید به جامعه شیعه شناسانده شود که در شخصیت حضرت عباس نمود کامل دارد.

    رجبی دوانی یادآور شد: حضرت عباس جز یک مورد که رها کردن حر و زهیر از محاصره دشمن بود در واقعه عاشورا وارد عرصه جنگ نشد چون حضرت امام حسین دستور فرموده بود تنها پرچم را در دست بگیرد و در عرف سیاسی -نظامی آن دوران افتادن پرچم برابر نابودی آن جبهه و سقوط آن سپاه بود لذا اینکه پرچم را حضرت عباس تا آخرین لحظات در اهتزاز داشت نشان آن بود که جبهه امام حسین ولو آنکه دو نفر بیشتر در آن نیست هنوز زنده است و در برابر دشمن ایستادگی می‌کند.

  • حضرت ابالفضل(ع)؛ شاگرد 4 معصوم و از علمای بزرگ اسلام

     

    وی با تاکید بر جایگاه علمی و معرفتی حضرت عباس گفت: حضرت ابوالفضل توفیق آن را پیدا کرد که از محضر 4 معصوم بهره‌مند شود. پدر عظیم‌الشان ایشان حضرت امیرالمومنین(ع)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع) و همچنین امام سجاد(ع). آن بزرگوار از امام سجاد حدود 12 سال بزرگتر بودند اما چون در مکتب ولایت و مهد امامت پرورش یافته بود، از علمای بزرگ ما به شمار می روند اما آن ایثار و جانفشانی فوق‌العاده‌ای که حضرت در روز عاشورا در کربلا داشتند باعث شده که آن بعد از شخصیت ایشان بر سایر ابعاد چیره شود و ما حضرت عباس را در علم به درستی نشناسیم حال آنکه ایشان از عالمان بزرگ بود و طبیعی است وقتی شاگرد 4 معصوم باشد به این جایگاه دست یابد.

    دکتر رجبی با اشاره به نقش حضرت عباس در واقعه عاشورا در مورد جمله‌ای که امام حسین در شهادت آن حضرت بر زبان جاری فرمودند گفت: حضرت عباس برای حضرت اباعبدالله الحسین همچون امیرالمؤمنین برای پیامبر(ص) بود. در نقل‌های معتبر تاریخی و حدیثی داریم که حضرت علی نماد اقتدار اسلام در عصر پیامبر بود و در غزوات پیامبر همیشه پرچم اصلی سپاه اسلام را حمل و پیشاپیش سپاه اسلام حرکت می‌کرد. 

    وی افزود: اینکه به ایشان علمدار گفته می‌شود به این دلیل است حضرت عباس پرچم اصلی سپاه امام حسین را در دست داشت و در قلب سپاه قرار گرفته بود.

                    

  •  
    واقعه کربلا (روز هفتم تا شب نهم محرم)
     
    خورشید هفتمین روز محرم تازه طلوع کرده بود که غروب مردانگى و مروّت سپاه عمر سعد را فرا گرفت. پلید سیرتان روبه صفت، فرات را به محاصره در آوردند. شمشیرهاى آخته و نیزه ها در کنار هم قرار گرفت و همگان گوش به فرمان دادند که:
    - قطره اى آب به سپاه حسین و خاندان او نرسد تا ... .

                                

    ادامه مطلب

    ادامه مطلب
  •                 

     

                      

     

     

               

     

  • روز ششم محرم
    عبیدالله در این روز نامه‏اى به عمر بن سعد نوشت که: من از نظر کثرت لشکر اعم از سواره و پیاده و تجهیزات، چیزى را از تو فروگذار نکردم، توجه داشته باش که هر روز و هر شب گزارش کار تو را براى من مى‏فرستند!(48)

    وضعیت لشکر دشمن
    چون مردم مى‏دانستند که جنگ با امام حسین علیه‏السلام در حکم جنگ با خدا و پیامبر اوست، تعداى در اثناى راه از لشکر دشمن جدا شده و فرار کردند.
    نوشته‏اند که: فرمانده‏اى که از کوفه با هزار رزمنده حرکت کرده بود، چون به کربلا مى‏رسید فقط سیصد یا چهار صد نفر و یا کمتر از این تعداد همراه او بودند، بقیه به علت اعتقادى که به این جنگ نداشتند، اقدام به فرار کرده بودند.(49)
    منبع:تبیان
    ویرایش و تلخیص-اعضای  کانون محبان

     

  • روز پنجم محرم


     

    در این روز که مطابق با روز یکشنبه بوده است، عبیدالله بن زیاد مرادى را به دنبال شبث بن ربعى(41) فرستاد که در دارالاماره حضور یابد، شبث بن ربعى خود را به بیمارى زده بود و مى‏خواست که ابن زیاد او را از رفتن به کربلا معاف دارد، ولى عبیدالله بن زیاد براى او پیغام فرستاد که: مبادا از کسانى باشى که خداوند در قرآن فرموده است: «چون به مؤمنین رسند گویند: از ایمان آورندگانیم، و هنگامى که به نزد یاران خود - که همان شیاطینند - روند، اظهار دارند: ما با شماییم و مؤمنین را به سخره مى‏گیریم»(42)، و به او خاطر نشان ساخت که اگر بر فرمان ما گردن مى‏نهى و در اطاعت مائى، در نزد ما باید حاضر شوى.
    شبث بن ربعى، شبانگاه نزد عبیدالله آمد تا رنگ گونه او را نتوان به خوبى تشخیص داد! ابن زیاد به او مرحبا گفته و در نزد خود نشاند و گفت: باید به کربلا روى، پس شبث قبول کرد و عبیدالله او را به همراه هزار سوار به سوى کربلا گسیل داشت.(43)
    در تعداد کل لشکریانى که به همراه عمربن سعد در کربلا حضور پیدا کردند تا با امام حسین علیه‏السلام بجنگند، اختلاف است، ولى نکته‏اى که نباید فراموش کرد این است که تعداد نظامیان جیره‌خوارى که از حکومت وقت، حقوق و لباس و سلاح و لوازم جنگى دریافت مى‏کردند سى هزار نفر بوده است.سپس عبیدالله بن زیاد به شخصى به نام زحر بن قیس با پانصد سوار مأموریت داد که بر جسر صراه(44) ایستاده و از حرکت کسانى که به عزم یارى امام حسین از کوفه خارج مى‏شوند، جلوگیرى کند، فردى به نام عامر بن ابى سلامه که عازم بود براى پیوستن به امام حسین علیه‏السلام از برابر زحربن قیس و سپاهیانش گذشت، زحر بن قیس به او گفت: من از تصمیم تو آگاهم که مى‏خواهى حسین را یارى کنى، باز گرد! ولى عامر بن ابى سلامه بر زحرى بن قیس و سپاهش حمله ور شد و از میان سپاهیان گذشت و کسى جرأت نکرد تا او را دنبال کند. عامر خود را به کربلا رساند و به امام حسین علیه‏السلام ملحق شد تا به درجه رفیع شهادت نائل آمد، او از اصحاب امیرالمؤمنین على بن ابى طالب علیه‏السلام بود که در چندین جنگ در رکاب آن حضرت شمشیر زده است.(45)

    تعداد لشکر عمر بن سعد
    در تعداد کل لشکریانى که به همراه عمربن سعد در کربلا حضور پیدا کردند تا با امام حسین علیه‏السلام بجنگند، اختلاف است، ولى نکته‏اى که نباید فراموش کرد این است که تعداد نظامیان جیره خوارى که از حکومت وقت، حقوق و لباس و سلاح و لوازم جنگى دریافت مى‏کردند سى هزار نفر بوده است.(46) و (47)

  • روز چهارم محرم


    در این روز(37) عبیدالله بن زیاد مردم را در مسجد کوفه گرد آورد و خود به منبر رفت و گفت: اى مردم! شما آل ابى سفیان را آزمودید و آنها را چنان که مى‏خواستید، یافتید! و یزید را مى‏شناسید که داراى سیره و طریقه‏اى نیکو است! و به زیر دستان احسان مى‏کند! و عطایاى او بجاست! و پدرش نیز چنین بود! و اینک یزید دستور داده است که بهره شما را از عطایا بیشتر کنم و پولى را نزد من فرستاده است که در میان شما قسمت نموده و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم! این سخن را به گوش جان بشنوید و اطاعت کنید.
    سپس از منبر به زیر آمد و براى مردم شام(38) نیز عطایائى مقرر کرد و دستور داد تا در تمام شهر ندا کنند که مردم براى حرکت آماده باشند، و خود و همراهانش به سوى نخیله حرکت کرد و حصین بن نمیر و حجار بن ابجر و شبث بن ربعى و شمر بن ذى الجوشن را به کربلا گسیل داشت تا عمربن سعد را در جنگ با حسین کمک نمایند.(39)
    پس از اعزام عمربن سعد به کربلا، شمربن ذى الجوشن اولین فردى بود که با چهار هزار نفر سپاهى آزموده براى جنگ با امام حسین علیه‏السلام اعلام آمادگى کرد و بعد یزیدبن رکاب کلبى با دو هزار نفر و حصین بن نمیر با چهار هزار نفر که جمعا بیست هزار نفر مى‏شدند.(40)

  •  

    روز سوم محرم

    اعزام لشکر به سوى کربلا
    عمر بن سعد یک روز بعد از ورود امام به کربلا یعنى روز سوم محرم با چهار هزار سپاهى از اهل کوفه وارد کربلا شد.(25)
    برخى نوشته‏اند که: بنو زهره (قبیله عمر بن سعد) نزد او آمده و گفتند: تو را به خدا سوگند مى‏دهیم از این کار درگذر و تو داوطلب جنگ با حسین مشو، زیرا این باعث دشمنى میان ما و بنى‌هاشم مى‏گردد.
    عمر بن سعد نزد عبیدالله رفت و استغفا کرد، ولى عبیدالله استعفاى او را نپذیرفت، و او تسلیم شد.(26)
    و برخى از تاریخ نویسان نوشته‏اند: عمر بن سعد دو پسر داشت: یکى به نام حفص که پدر را تشویق و ترغیب به رفتن کرد تا با امام علیه‏السلام مقابله کند، ولى فرزند دیگرش او را به شدت از اقدام به چنین کارى بر حذر مى‏داشت، و سرانجام حفص نیز با پدرش راهى کربلا شد.(27)

    خریدارى اراضى کربلا


    از وقایعى که در روز سوم ذکر شده، این است که امام علیه‏السلام قسمتى از زمین کربلا را که قبرش در آن واقع، شده است، از اهل نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریدارى کرد و با آنها شرط کرد که مردم را براى زیارت قبرش راهنمایى نموده و زوار او را تا سه روز میهمانى نمایند.(28)

    هوشیارى یاران امام علیه السلام


    هنگامى که عمربن سعد به کربلا وارد شد عَزرْ بن قیس احمسى را نزد امام حسین علیه السلام فرستاد تا از امام سؤال کند براى چه به این مکان آمده است؟ و چه قصدى دارد؟
    چون عزره از جمله کسانى بود که به امام علیه‏السلام نامه نوشته و او را به کوفه دعوت کرده بود، از رفتن به نزد آن حضرت شرم کرد، پس عمر بن سعد از اشراف کوفه که به امام نامه نوشته و او را به کوفه دعوت کرده بودند خواست که این کار را انجام دهند، تمامى آنها از رفتن به خدمت امام خوددارى کردند! ولى شخصى به نام کثیر بن عبدالله شعبى که مرد گستاخى بود برخاست و گفت: من به نزد حسین رفته و اگر خواهى او را خواهم کشت!
    عمر بن سعد گفت: چنین تصمیمى را فعلاً ندارم، ولى به نزد او رفته و سؤال کن براى چه مقصود به این سرزمین آمده است؟!
    کثیر بن عبدالله به طرف امام حسین علیه‏السلام رفت، ابو ثمامه صائدى که از یاران امام حسین بود و چون کثیر بن عبدالله را مشاهده کرد به امام عرض کرد: این شخصى که مى‏آید بدترین مردم روى زمین است!
    سپس از منبر به زیر آمد و براى مردم شام نیز عطایائى مقرر کرد و دستور داد تا در تمام شهر ندا کنند که مردم براى حرکت آماده باشند، و خود و همراهانش به سوى نخیله حرکت کرد و حصین بن نمیر و حجار بن ابجر و شبث بن ربعى و شمر بن ذى الجوشن را به کربلا گسیل داشت تا عمربن سعد را در جنگ با حسین کمک نمایند.پس ابو ثمامه راه را بر کثیر بن عبدالله گرفت و گفت: شمشیر خود را بگذار و نزد حسین علیه‏السلام برو!
    گثیر گفت: به خدا سوگند که چنین نکنم! من رسول هستم، اگر بگذارید، پیام خود را مى‏رسانم، در غیر این صورت باز خواهم گشت.
    ابو ثماه گفت:من دستم را روى شمشیرت مى‏گذارم، تو پیامت را ابلاغ کن.
    کثیر بن عبدالله گفت: به خدا سوگند هرگز نمى‌گذارم چنین کارى کنى.
    ابو ثمامه گفت: پیامت را به من بازگو تا من آن را به امام برسانم، زیرا تو مرد زشتکارى هستى و من نمى‌گذارم به نزد امام بروى.
    پس از این مشاجره و نزاع، کثیر بن عبدالله بدون ملاقات بازگشت و جریان را به عمر بن سعد اطلاع داد. عمربن سعد شخصى به نام قرة بن قیس حنظلى را به نزد خود فرا خواند و گفت: اى قره! حسین را ملاقات کن و از علت آمدنش به این سرزمین جویا شو.
    قرة بن قیس به طرف امام حرکت کرد. امام حسین علیه‏السلام به اصحاب خود فرمود: آیا این مرد را مى‏شناسید؟
    حبیب بن مظاهر عرض کرد: آرى! این مرد تمیمى است و من او را به حسن رأى مى‏شناختم و گمان نمى‌کردم او در این صحنه و موقعیت مشاهده کنم.
    آنگاه قرة بن قیس آمد و بر امام سلام کرد و رسالت خود را ابلاغ نمود، امام حسین علیه‏السلام فرمود: مردم شهر شما به من نامه نوشتند و مرا دعوت کرده‏اند، و اگر از آمدن من ناخشنودید باز خواهم گشت.
    قره چون خواست باز گردد، حبیب بن مظاهر به او گفت: اى قره! واى بر تو! چرا به سوى ستمکاران باز مى‏گردى؟ این مرد را یارى کن که به وسیله پدرانش به راه راست هدایت یافتى.
    قرة بن قیس گفت: من پاسخ این رسالت خود را به عمربن سعد برسانم و سپس در این امر اندیشه خواهم کرد! پس به نزد عمربن سعد باز گشت و او را از جریان امر با خبر ساخت، عمربن سعد گفت: امیدوارم که خدا مرا از جنگ با حسین برهاند.(29)

    نامه عمر بن سعد


    حسان بن فائد مى‏گوید: من نزد عبیدالله بودم که نامه عمربن سعد را آوردند، و در آن نامه چنین آمده بود: چون من با سپاهیانم در برابر حسین و یارانش پیاده شدم، قاصدى نزد او فرستاده و از علت آمدنش جویا شدم، او در جواب گفت: اهالى این شهر براى من نامه نوشته و نمایندگان خود را نزد من فرستاده و از من دعوت کرده‏اند، اگر آمدنم را خوش نمى‏دارید، باز خواهم گشت.
    عبیدالله چون نامه عمربن سعد را خواند، گفت:
    "الان و قد علقت مخالبنا بهیرجو النجاة ولات حین مناص. (30)

    نامه عبیدالله به عمربن سعد
    عبیدالله به عمربن سعد نوشت: نامه تو رسید و از مضمون آن اطلاع یافتم، از حسین بن على بخواه تا او و تمام یارانش با یزید بیعت کنند، اگر چنین کرد، ما نظر خود را خواهیم نوشت!
    چون این نامه به دست عمربن سعد رسید، گفت: مى‏پندارم که عبیدالله بن زیاد خواهان عافیت و صلح نیست.(31)
    عمربن سعد، نامه عبیدالله بن زیاد را به اطلاع امام حسین نرساند، زیرا مى‏دانست که آن حضرت با یزید هرگز بیعت نخواهد کرد.(32)
    پس از اعزام عمربن سعد به کربلا، شمربن ذى الجوشن اولین فردى بود که با چهار هزار نفر سپاهى آزموده براى جنگ با امام حسین علیه‏السلام اعلام آمادگى کرد و بعد یزیدبن رکاب کلبى با دو هزار نفر و حصین بن نمیر با چهار هزار نفر که جمعا بیست هزار نفر مى‏شدند.عبیدالله بن زیاد پس از اعزام عمربن سعد به کربلا، اندیشه اعزام سپاهى انبوه را در سر مى‏پروراند، و بعضى نوشته‏اند که: مردم کوفه جنگ کردن با امام حسین علیه‏السلام را ناخوش مى‏داشتند و هر کس را به جنگ آن حضرت روانه مى‏کردند، باز مى‏گشت.
    عبیدالله بن زیاد شخصى را به نام سوید بن عبدالرحمن فرمان داد تا در این مسأله (فرار از جنگ) تحقیق کند و متخلفان را نزد او برد، و او یک نفر شامى را که براى انجام امر مهمى از لشکر گاه به کوفه آمده بود، گرفته و نزد عبیدالله برد و او دستور داد سر آن مرد شامى را از تنش جدا نمایند تا کسى دیگر جرأت سرپیچى از دستورات او را نکند! نوشته‏اند که آن مرد شامى براى طلب میراث به کوفه آمده بود!(33)

    عبیدالله در نخیله
    عبیدالله شخصا از کوفه به طرف نخیله(34) حرکت کرد و کسى را نزد حصین بن تمیم - که به قادسیه رفته بود - فرستاد و او به همراه چهار هزار نفر که با او بودند به نخلیه آمد، سپس کثیر بن شهاب حارثى و محمد بن اشعث و قعقاع بن سوید و اسمأ بن خارجه را طلب کرد و گفت: در شهر کوفه گردش کنید و مردم را به اطاعت و فرمانبردارى از یزید و من فرمان دهید، و آنان را از نافرمانى و بر پا کردن فتنه بر حذر دارید و آنان را به لشکرگاه فرا خوانید؛ پس آن چهار نفر طبق دستور عمل کردند و سه نفر از آنها به نخیله نزد عبیدالله باز گشتند، و کثیر بن شهاب در کوفه ماند و در میان کوچه‏ها و گذرگاه‌ها مى‏گشت و مردم را به پیوستن به لشکر عبیدالله تشویق مى‏کرد و آنان را از یارى امام حسین بر حذر مى‏داشت.(35)
    عبیدالله گروهى سواره را بین خود و عمربن سعد قرار داد که هنگام نیاز از وجود آنها استفاده شود، و هنگامى که او در لشکرگاه نخیله بود شخصى به نام عمار بن ابى سلامه تصمیم گرفت که او را ترور کند، ولى موفق نشد و به طرف کربلا حرکت کرد و به امام ملحق گردید و شهید شد.(36)

  • روز دوم محرم
    در این روز حر بن یزید ریاحى نامه‏اى به عبیدالله بن زیاد نوشت و در آن نامه او را از ورود امام حسین علیه‏السلام به کربلا آگاه ساخت.(7)

    دعاى امام علیه‏السلام
    امام علیه‏السلام فرزندان و برادران و اهل‌بیت خود را جمع کرد و بعد نظرى بر آنها انداخت گریست و گفت: خدایا! ما عترت پیامبر تو محمد صلى الله علیه و آله و سلم هستیم، ما را از حرم جدمان راندند، و بنى امیه در حق ما جفا روا داشتند. خدایا حق ما را از ستمگران بستان و ما را بر بیدادگران پیروز گردان. (8)و (9)
    ام کلثوم علیهاالسلام به امام علیه‏السلام گفت: اى برادر! احساس عجیبى در این وادى دارم و اندوه هولناکى بر دل من سایه افکنده است.
    امام حسین علیه‏السلام خواهر را تسلى داد.(10)

    سخنان امام علیه‏السلام    
    امام علیه‏السلام پس از ورود به سرزمین کربلا به اصحاب خود فرمود:
    "الناس عبید الدنیا و الدین لعق على السنتهم یحوطونه ما درت معایشهم فاذا محصوا بالبلأ قل الدیانون.(11)
    مردم، بندگان دنیا هستند و دین را همانند چیزى که طعم و مزه داشته باشد، مى‏انگارند و تا مزه آن را بر زبان خود احساس مى‏کنند آن را نگاه مى‏دارند و هنگامى که بناى آزمایش باشد، تعداد دینداران اندک مى‏شود.
    به دنبال اطلاع عبیدالله از ورود امام علیه‏السلام به کربلا، نامه‏اى بدین مضمون به حضرت نوشت: به من خبر رسیده است که در کربلا فرود آمده‏اى، و امیرالمؤمنین یزید! به من نوشته است که سر بر بالین ننهم و نان سیر نخورم تا تو را به خداوند لطیف و خبیر ملحق کنم! و یا به حکم یزید بن معاویه باز آیى! والسلام.

    نامه امام علیه‏السلام به اهل کوفه


    امام علیه‏السلام دوات و کاغذ طلب کرد و خطاب به تعدادى از بزرگان کوفه که مى‏دانست بر رأى خود استوار مانده‏اند، این نامه را نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم از حسین بن على به سوى سلیمان بن صرد و مسیب بن نجبه و رفاعة بن شداد و عبدالله بن وال و گروه مؤمنین، اما بعد، شما مى‏دانید که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در حیات خود فرمود: هر کس سلطان ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال نماید و پیمان خود را شکسته و با سنت من مخالفت مى‏کند و در میان بندگان خدا با ظلم و ستم رفتار مى‏نماید، و اعتراض نکند قولا و عملا، سزاوار است که خداى متعال هر عذابى را که بر آن سلطان بیدادگر مقدر مى‏کند، براى او نیز مقرر دارد، و شما مى‏دانید و این گروه (بنى امیه) را مى‏شناسید که از شیطان پیروزى نموده و از اطاعت خدا سرباز زده، و فساد را ظاهر و حدود الهى را تعطیل و غنائم را منحصر به خود ساخته‏اید، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کرده‏اند.
    نامه‏هاى شما به من رسید و فرستادگان شما به نزد من آمدند و گفتند که شما با من بیعت کرده‏اید و مرا هرگز در میدان مبارزه تنها نخواهید گذارد و مرا به دشمن تسلیم نخواهید کرد، حال اگر بر بیعت و پیمان خود پایدارید که راه صواب هم همین است، من با شمایم و خاندان من با خاندان شما و من پیشواى شما خواهم بود؛ و اگر چنین نکنید و بر عهد خود استوار نباشید و بیعت مرا از خود برداشتید، به جان خودم قسم که تعجب نخواهم کرد، چرا که رفتارتان را با پدرم و برادرم و پسر عمویم مسلم، دیده‏ام، هر کس فریب شما خورد ناآزموده مردى است. شما از بخت خود رویگردان شدید و بهره خود را در همراه بودن با من از دست دادید، هر کس پیمان شکند، زیانش را خواهد دید و خداوند به زودى مرا از شما بى‌نیاز گرداند، والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.»(12)
    امام علیه‏السلام نامه را بست و مُهر کرد و به قیس بن مسهر صیداوى داد(13) تا عازم کوفه شود، و چون امام علیه‏السلام از خبر کشته شدن قیس مطلع گردید گریه در گلوى او پیچید و اشکش بر گونه‏اش لغزید و فرمود: «خداوندا! براى ما و شیعیان ما در نزد خود پایگاه والایى قرار ده و ما را با آنان در جوار رحمت خود مستقر ساز که تو بر انجام هر کارى قادرى.» (14)و (15)
    سپس امام حمد و ثناى الهى را بجا آورد و بر محمد و آل محمد درود فرستاد و همان خطبه‏اى را که ما در منزل ذى حسم از آن بزرگوار نقل کردیم ایراد فرمود.(16)

    اظهارات یاران امام علیه‏السلام


    پس از سخنان امام، زهیر بپاخاست و گفت: اى پسر رسول خدا! گفتار تو را شنیدیم، اگر دنیاى ما همیشگى و ما در آن جاویدان بودیم، ما قیام با تو و کشته شدن در کنار تو را بر ماندن در دنیا مقدم مى‏داشتیم.
    سپس بریر(17) برخاست و گفت: یا بن رسول الله! خدا به وسیله تو بر ما منت نهاد که ما در رکاب تو جهاد کنیم و بدن ما در راه تو قطعه قطعه شود و جد بزگوارت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در روز قیامت شفیع ما باشد.(18)
    و بعد، نافع بن هلال از جا بلند شد و عرض کرد: اى پسر رسول خدا! تو مى‏دانى که جدت پیامبر خدا هم نتوانست محبت خود را در دل‌هاى همه جاى دهد و چنانچه مى‏خواست، همه فرمان‏پذیر او نشدند، زیرا که در میان مردم، منافقانى بودند که نوید یارى مى‏داند ولى در دل، نیت بیوفائى داشتند؛ این گروه، در پیش روى از عسل شیرین‏تر و در پشت سر، از حنظل تلخ‏تر بودند! تا خداى متعال او را به جوار رحمت خود برد؛ و پدرت على علیه‏السلام نیز چنین بود، گروهى به یارى او برخاستند و او با ناکثین و قاسطین و مارقین قتال کرد تا مدت او نیز به سر آمد و به جوار رحمت حق شتافت؛ و تو امروز نزد ما بر همان حالى! هر کس پیمان شکست و بیعت از گردن خود برداشت، زیانکار است و خدا تو را از او بى نیاز مى‏گرداند، با ما به هر طرف که خواهى، به سوى مغرب و یا مشرق، روانه شو، به خدا سوگند که ما از قضاى الهى نمى‌هراسیم و لقاى پروردگار را ناخوش نمى‌داریم و ما از روى نیت و بصیرت هر که را با تو دوستى ورزد، دوست داریم، و هر که را با تو دشمنى کند، دشمن داریم.(19)

    نامه عبیدالله به امام علیه‏السلام
    به دنبال اطلاع عبیدالله از ورود امام علیه‏السلام به کربلا، نامه‏اى بدین مضمون به حضرت نوشت: به من خبر رسیده است که در کربلا فرود آمده‏اى، و امیرالمؤمنین یزید! به من نوشته است که سر بر بالین ننهم و نان سیر نخورم تا تو را به خداوند لطیف و خبیر ملحق کنم! و یا به حکم یزید بن معاویه باز آیى! والسلام.
    چون این نامه به امام رسید و آن را خواند، آن را پرتاب کرده فرمود: رستگار نشوند آن گروهى که خشنودى مخلوق را به چشم خالق خریدند.
    فرستاده عبیدالله گفت: اى ابا عبدالله! جواب نامه؟
    امام فرمود: این نامه را جوابى نیست! زیرا بر عبیدالله عذاب الهى و ثابت است.
    چون قاصد نزد عبیدالله بازگشت و پاسخ امام را بگفت، این زیاد بر آشفت و به سوى عمر بن سعد نگریست و او را به جنگ حسین فرمان داد.
    عمر بن سعد که شیفته ولایت «رى» بود، از قتال با حسین علیه‏السلام عذر خواست.
    عبیدالله گفت: پس آن فرمان ولایت رى را باز پس ده!
    عبیدالله بن زیاد اندکى قبل از این واقعه دستور داده بود تا عمر بن سعد به سوى دستبى(20) همراه با چهار هزار سپاهى حرکت کند زیرا دیلمیان بر آنجا مسلط شده بودند، و ابن زیاد فرمان امارت رى را به نام عمر بن سعد نوشته بود، عمر بن سعد هم در حمام اعین(21) خود را آماده حرکت کرده بود که خبر حرکت امام به سمت کوفه به ابن زیاد رسید و او عمر بن سعد را طلب کرد و گفت: باید به جانب حسین روى و چون از این مأموریت فراغت یافتى، آنگاه به سوى رى روانه شو!
    به همین جهت عمر بن سعد که انصراف از حکومت رى براى او بسیار ناگورا بود به ابن زیاد گفت: امروز را به من مهلت ده تا بیندیشم!
    عبیدالله بن زیاد شخصى را به نام سوید بن عبدالرحمن فرمان داد تا در این مسأله (فرار از جنگ) تحقیق کند و متخلفان را نزد او برد، و او یک نفر شامى را که براى انجام امر مهمى از لشکرگاه به کوفه آمده بود، گرفته و نزد عبیدالله برد و او دستور داد سر آن مرد شامى را از تنش جدا نمایند تا کسى دیگر جرأت سرپیچى از دستورات او را نکند! نوشته‏اند که آن مرد شامى براى طلب میراث به کوفه آمده بود!نوشته‏اند که: عمر بن سعد از سر شب تا سحر در اندیشه این کار بود و با خود مى‏گفت:
    "اترک ملک الرى و الرى رغبتى‌ام ارجع مذموما بقتل حسین و فى قتله النار التى لیس دونها حجاب و ملک الرى قوْ عینى." (22) و(23)
    سپس با اهل مشورت این مسأله را در میان گذاشت، همه او را از جنگ با حسین بن على علیه‏السلام نهى کردند، و حمزة بن مغیره فرزند خواهرش به او گفت: تو را به خدا از این اندیشه در گذر زیرا مقاتله با حسین، نافرمانى خداست و قطع رحم کردن است، به خدا سوگند که اگر همه دنیا از آن تو باشد و آن را از تو بگیرند بهتر است از آن که به سوى خدا بشتابى در حالى که خون حسین بر گردن تو باشد.
    عمر بن سعد گفت: همین کار را انجام خواهم داد انشأ الله!

    عمار بن عبدالله
    عمار بن عبدالله از پدرش نقل کرده است که: بر عمر بن سعد وارد شدم در حالى که عازم به سوى کربلا بود، به من گفت: امیر، مرا فرمان داده است به سوى حسین حرکت کنم. من او را از این کار نهى کردم و گفتم: از این قصد باز گرد! هنگامى که از نزد او بیرون آمدم شخصى نزد من آمد و گفت: عمر بن سعد مردم را به جنگ با حسین فرا مى‏خواند؛ به نزد او رفتم در حالى که نشسته بود، چون مرا دید روى از من گرداند، دانستم که عازم حرکت است و از نزد او بیرون آمدم.
    عمر بن سعد نزد ابن زیاد رفت و گفت: مرا بدین مسئولیت گماردى و در ازاى آن، ولایت رى را به من اعطا کردى، و مردم هم از این معامله آگاهند، ولى پیشنهادى دارم و آن این است که عده‏اى از اشراف کوفه هستند که در این مقاتله به همراهى آنان نیاز دارم! آنها را نزد خود فراخوان تا سپاه مرا در این مسیر همراهى باشند. سپس نام تعدادى از اشراف کوه را ذکر کرد، عبیدالله بن زیاد گفت: ما در این که چه کسى را خواهیم فرستاد، از تو نظر خواهى نخواهیم کرد! اگر با این گروه که همراه تو هستند، از عهده انچام این مأموریت بر مى‏آیى که هیچ، در غیر این صورت باید از امارت رى چشم بپوسى!
    عمر بن سعد چون پافشارى عبیدالله را مشاهده کرد گفت: خواهم رفت.(24)

  • نزول امام حسین علیه‏السلام به زمین کربلا(1) روز پنجشنبه دوم محرم سال شصت و یک بوده است.(2)
    در مقتل ابى اسحاق اسفراینى آمده است که: امام علیه‏السلام با یارانش سیر مى‏کردند تا به بلده‏اى رسیدند که در آنجا جماعتى زندگى مى‏کردند، امام از نام آن بلده سؤال نمود.
    پاسخ دادند: «شط فرات» است...

    مصائب روزهای محرم,بلایای دهه اول محرم, امام موسی کاظم

    .
    آن حضرت فرمود: آیا اسم دیگرى غیر از این اسم دارد؟
    جواب دادند: «کربلا».
    پس گریست و فرمود: این زمین، به خدا سوگند زمین کرب و بلا است! سپس فرمود: مشتى از خاک این زمین را به من دهید، پس آن را گرفته بو کرد و از گریبانش مقدارى خاک بیرون آورد و فرمود: این خاکى است که جبرئیل از جانب پرودگار براى جدم رسول خدا آورده و گفته که این خاک از موضع تربت حسین است، پس آن خاک را نهاد و فرمود: هر دو خاک داراى یک عطر هستند!
    در تذکره سبط آمده است که امام حسین پرسید: نام این زمین چیست؟
    گفتند: «کربلا». پس گریست و فرمود: کرب و بلأ. سپس فرمود: ام سلمه مرا خبر داد که جبرئیل نزد رسول خدا بود و شما هم نزد ما بودى، پس شما گریستى، پیامبر فرمود: فرزندم را رها کن! من شما را رها کردم، پیامبر شما را در امان خودش نشاند، جبرئیل گفت: آیا او را دوست دارى؟ فرمود: آرى! گفت: امت تو او را خواهند کشت، و اگر مى‏خواهى تربت آن زمین که او در آن کشته خواهد شد به تو نشان دهم! پیامبر فرمود: آرى! پس جبرئیل زمین کربلا را به پیامبر نشان داد.
    در روایتى آمده است که آن حضرت فرمود: ارض کرب و بلأ، سپس فرمود: توقف کنید و کوچ مکنید! اینجا محل خوابیدن شتران ما، و جاى ریختن خون ماست، سوگند به خدا در این جا حریم حرمت ما را مى‏شکنند و کودکان ما را مى‏کشند و در همین جا قبور ما زیارت خواهد شد، و جدم رسول خدا به همین تربت وعده داده و در آن تخلف نخواهد شد.و چون به امام حسین علیه‏السلام گفته شد که این زمین کربلاست، خاک آن زمین را بوئید و فرمود: این همان زمین است که جبرئیل به جدم رسول خدا خبر داد که من در آن کشته خواهم شد.(3)
    سید ابن طاووس گفته است: امام علیه‏السلام چون به زمین کربلا رسید پرسید: نام این زمین چیست؟ گفته شد: «کربلا».
    فرمود: پیاده شوید! این مکان جایگاه فرود بار و اثاثیه ماست، و محل ریختن خون ما، و محل قبور ماست، جدم رسول خدا مرا چنین حدیث کرده است.(4)
    گر نام این زمین به یقین کربلا بود   اینجا محل رفتن خون ما بود
    و در روایتى آمده است که آن حضرت فرمود: ارض کرب و بلأ، سپس فرمود: توقف کنید و کوچ مکنید! اینجا محل خوابیدن شتران ما، و جاى ریختن خون ماست، سوگند به خدا در این جا حریم حرمت ما را مى‏شکنند و کودکان ما را مى‏کشند و در همین جا قبور ما زیارت خواهد شد، و جدم رسول خدا به همین تربت وعده داده و در آن تخلف نخواهد شد.(5)
    سپس اصحاب امام پیاده شدند و بارها و اثاثیه را فرود آوردند، و حر هم پیاده شد و لشکر او هم در ناحیه دیگرى در مقابل امام اردو زدند.(6)

  • دانلودآهنگ زیبای مرگ برآمریکا ازحامد زمانی

     

    % دانلود آهنگ حامد زمانی به نام مرگ بر آمریکا

     

    اینم آدرس دانلودش نوش جان


    http://uplod.ir/mu4x3mr01cdx/Hamed_Zamani_-_Down_With_America.flv.htm

     

     

     

  • روز آخر ذی الحجه

     

    السلام علیک یا فاطمه
    الزهرا

     

    در این روز دو رکعت نماز روایت شده که اهل مراقبت آن را مهم
    می شمارند. در هر رکعت یک بار حمد و ده بار ((قل هو الله احد)) و ده بار ((آیه
    الکرسی)) و بعد از نماز هم این دعا را می خوانیم : (( اللهم ما عملت فی هذه السنه
    من عمل نهیتنی عنه و لم ترضه و نسیته و لم تنسه و ... ))

     
  • لحظه شماری عاشقان برای محرم...............

     

     

     

     

     

  • روز آخر ذو الحجه:آخرين روز سال عربها است،سيّد در كتاب»اقبال«براساس يك روايت ذكر كرده است‏ كه دو ركعت نماز بجا آورد،و در هر ركعت سوره«حمد»يك مرتبه و ده مرتبه قل هو اللّه احد و ده مرتبه اية الكرسىّ را بخواند و پس از نماز بگويد:

    اللَّهُمَّ مَا عَمِلْتُ فِي هَذِهِ السَّنَةِ مِنْ عَمَلٍ نَهَيْتَنِي عَنْهُ وَ لَمْ تَرْضَهُ وَ نَسِيتُهُ وَ لَمْ تَنْسَهُ وَ دَعَوْتَنِي إِلَى التَّوْبَةِ بَعْدَ اجْتِرَائِي عَلَيْكَ اللَّهُمَّ فَإِنِّي أَسْتَغْفِرُكَ مِنْهُ فَاغْفِرْ لِي وَ مَا عَمِلْتُ مِنْ عَمَلٍ يُقَرِّبُنِي إِلَيْكَ فَاقْبَلْهُ مِنِّي وَ لا تَقْطَعْ رَجَائِي مِنْكَ يَا كَرِيمُ

    خدايا آنچه در اين سال انجام دادم،از عملى كه مرا از آن نهى كردى،و به آن راضى نبودم،و من آن را فراموش كردم،ولى تو فراموشش ننمودى،و پس از گستاخى‏ام بر تو،مرا به توبه دعوت كردى،خدايا من از تو آمرزش مى‏خواهم،پس مرا بيامرز،و آنچه‏ انجام دادم از عملى كه به تو نزديكم كند،از من قبول كن،و اميدم را از خودت قطع مكن اى كريم.
    چون اين را بگويد،شيطان‏ فرايد مى‏زند:واى بر من،آنچه در اين سال عليه او رنج بردم،همه را خراب كرد،و سالى كه گذشت براى او گواى مى‏دهد،كه‏ سالش را ختم به خي
    ر نمود.

  • روز آخر ذی الحجه

     

    السلام علیک یا فاطمه
    الزهرا

     

    در این روز دو رکعت نماز روایت شده که اهل مراقبت آن را مهم
    می شمارند. در هر رکعت یک بار حمد و ده بار ((قل هو الله احد)) و ده بار ((آیه
    الکرسی)) و بعد از نماز هم این دعا را می خوانیم : (( اللهم ما عملت فی هذه السنه
    من عمل نهیتنی عنه و لم ترضه و نسیته و لم تنسه و ... ))

     

    سفارش شبیه به این کار در روایات دیگر هم آمده ، مثلا در
    روایات دیگر بصورت عموم سفارش شده به جبران اعمال یک روز یا یک ماه در آخر آن . و
    چه بهتر که در پایان سال اعمال یک ساله را جبران نماییم.

     

    نکته مهم در این موضوع همان شکر خدای بزرگ در این روز می
    باشد زیرا که این هم نعمتی از خدای متعال است ،که به بنده خود بار دیگر اجازه توبه
    و بازگشت داده است .

     

    در روایتی آمده است : (( کسی که این نماز و این دعا را
    بخواند شیطان می گوید وای بر او ، تمام زحمات یکساله مرا به باد داد و سال گذشته
    نیز به خیر او گواهی می دهد . ))

     

    در این روز با شرمندگی به پیش حضرت دوست رفته و از تمام
    اعمال ناصحیح خود طلب مغفرت کرده و شکر خدای متعال را می کنیم با تمام ناتوانی خود
    ، که همچنین فرصتی را در اختیار ما قرار داده است .

     

    التماس دعا


  • <اعلام برنامه های هیئت عاشقان در محرم 92

     


     

     

    1-سر زدن به خانه های عزادار در روز اول محرم

     

    2-دعوت مداح اهل بیت آقای مسعود پیروزی از استان گلستان

     

     

     

     

     

     

    3-دعوت ذاکر اهل بیت آقای ولی الله قاسمپور از بجنورد برای عاشورای حسینی

     

    4-دعوت  مداح اهل بیت آقای رضا رستمی شاگرد آقای قاسمپور 

     

     

    5-دعوت عاشقان ونوکران امام حسین(ع) باپیامک از طریق اینترنت

     

     

    6-پذیرای از عاشقان امام حسین(ع)(شام دادن به سیه پوشان امام حسین)

     

     

    7-زنجیر زنی عاشقان از  هیئت تا مسجد امام خمینی(ره)

     

     

    8-پذیرای مجدداز نوکران امام حسین(ع)بعداز مراسم سینه زنی وزنجیر زنی

     

    9-خریدوتعمیرطبل ریز.بزرگ وسنج

  • یک کاروان دل به سویت
    تو رهروی سوی فردا
    دارد می آید محرم
    ماه پر از یاد مولا


    دارد می آید محرم
    ماه مساجد، تکایا
    ماه غم و اشک و ماتم
    بر غربت ابن زهرا

     
    دارد می آید محرم
    ماه همیشه سیه پوش
    ماهی که هر انقلابی
    از یاد آن گشته پرجوش

     
    دارد می آید محرم
    ماه وفا قدر عباس
    ماه شکوه و حماسه
    و قله ی عقل و احساس

    دارد می آید محرم
    ماه حسین و علمدار
    هیهات از هرچه ذلت
    از زندگانی چو مردار


    هیهات از هرچه بیعت
    با هر یزید زمانه
    از مسلک اهل کوفه

    از اشک بی پشتوانه

    دارد می آید محرم
    و کربلا کل دنیاست
    شمر و اباالفضل و هانی
    نقش من و تو همین هاست

    باید که خود را بیابیم
    ما در کدامین سپاهیم؟
    یا در عمل اهل حقیم
    یا آنکه اهل تباهیم
  •  

    سخنان حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم


    حضرت محمد(ص)

     

     

    1. أیها الناس إن ربکم واحد و إن أباکم واحد کلکم لآدم و آدم من تراب «إن أکرمکم عندالله أتقاکم» و لیس للعربي علی أعجمي فضل إلّا بالتقوی.

     

    ای مردم، به درستی که خدای شما یکی است و پدر شما یکی است و همه شما از حضرت آدم علیه السلام هستید و حضرت آدم علیه السلام از خاک است. به درستی که بزرگوارترین شما نزد خداوند متعال باتقواترین شماست. برای شخص عرب بر شخص غیر عرب فضیلتی نیست مگر به سبب تقوا.

     

     

    2. لا شيء أحق بطول سجن من لسان و قال: لسانک سبع إن أطلقته أکلک.

     

    هیچ شیئی مثل زبان مستحق تر از زندان طولانی نیست و فرمودند: زبانت شیر درنده ای است که اگر او را رها کنی تو را از بین می برد.

     

     

    3. الأمانة تجلب الرزق و الخیانة تجلب الفقر.

     

    امانت، رزق و روزی و خیانت فقر را جلب می کند.

                 


     

    7. العبادة سبعة أجزاء أفضلها طلب الحلال و قال: أفضلکم إيماناً أحسنکم أخلاقاً.

     

    عبادت هفت جزء دارد که با فضیلت ترین آنها به دست آوردن حلال است. و فرمودند با ایمان ترین شما خوش اخلاق ترین شماست.

     

                        

     

     

     

  •  

    با سلام خدمت  روفقا.وبگردای عزیزودوستداشتنی.همشهریان عزیز و اعضای کانون اول شرمنده از دیر کرد آپدیت وبلاگ.دوم تسلیت بابت محرم و شهادت یکی از مردان بزرگ اسلام  که از خود و خانواده خود برای اسلام گذشت کرد تا امروز من و شما اسلام واقعی را ببینیم.

     

     

    انشاء الله بعداز اتمام شدن مراسم تمام عکسهای محرم سنخواست را روی وبلاگ میگذارم تا استفاده کنید.

                                 

          مر30

  • 1-مشورت مایه رشد و هدایت

    «ما تَشاوَرَ قَوْمٌ إِلاّ هُدُوا إِلى رُشْدِهِمْ.»

    هیچ قومى با همدیگر مشورت نكنند، مگر آن كه به رشد و كمالشان هدایت شوند.  

                           

     

     

    2-لئامت و پستى

    «أَللُّؤْمُ أَنْ لا تَشْكُرَ النِّعْمَةَ.»

    پستى آن است كه شكر نعمت را نكنى.

                       
                 

     

    3-فراگیرى و كتابت دانش

    «تَعَلَّمُوا الْعِلْمَ فَإِنْ لَمْ تَسْتَطیعُوا حِفْظَهُ فَاكْتُبُوهُ وَ ضَعُوهُ فى بُیوتِكُمْ.»

    دانش را فرا گیرید و اگر توانِ حفظ كردنش را ندارید آن را بنویسید و در خانههایتان بگذارید.


     

    4-عبادت و پرستش

    «مَنْ عَبَدَ اللّهَ عَبَّدَ اللّهُ لَهُ كُلَّ شَىْء.»

    كسى كه خدا را اطاعت و عبادت كند، خداوند همه چیز را مطیع او گرداند.

     

  •                                                                                                                                

                                                  

     

                                                                                      

عکس

درباره سايت

  • مجموعه محبان در سال 1428هجری قمری(1385خورشیدی) تحت عنوان هیئت عاشقان حیسنی و با تعداد معدودی از جوانان شهر و ریش سفیدان شروع به فعالیت کرد. و از همان ابتدا با در نظر گرفتن نیاز جوانان به مسائل فرهنگی اقدام به برنامه ریزی نمود که در ابتدا بصورت اردوهای زیارتی – فرهنگی ، مراسمات مذهبی «ایام محرم – ایام فاطمیه(س) و ...» برای تقویت و رشد این جوانان شروع شد. در ابتدا ورود به این جمع بصورت فردی و تحت عنوان هیئت صورت می گرفت و الحمدا... به عنایات خاصه امام زمان(عج) با موفقیت انجام پذیرفت و در نهایت منجر به تربیت افرادی شد که امروزه به عنوان مربی در مجموعه شروع به فعالیت می کنند. بعد از رشد تقریبی مجموعه از لحاظ نیرو و رشد تربیتی افراد مجموعه شروع به فعالیت در میان مدارس راهنمایی و دبیرستان های منطقه کرد که با موفقیت همراه بود و در سال 1387-1386 اولین ورود تربیتی افراد از مدارس به جمع را شاهد بودیم که هم اینک به عنوان مربی در کانون فعالیت می کنند.درحال حاضر این کانون دو تیم فوتسال در رده های سنی(جوانان- بزرگسال)دارد که سال 90در جام رمضان تیم بزرگسال قهرمان و جوانان چهارم شد.

آخرين عناوين

عکس

نويسندگان

کانون محبان حسینی سنخواست

عاشقان حسینی بزرگ ترین هیئت سینه زنی وزنجیر زنی شهر سنخواست